مانی محمدیان
تیموتی والتر برتون (تیـم برتــون)
متولد ۲۵ اوت ۱۹۵۸ در کالیفرنیا در سال 1379 به عنوان انیماتور برای انیمیشن روباه و سگ شکاری به استودیو دیزنی پیوست. و در سال 1982 او بر اساس شعری از خودش به روش استاپ موشن اولین فیلم کوتاهش را ساخت.
بررسی فیلم عروس مردگان یا عروس اجساد
عروس اجساد Corpse Bride این فیلم محصول 2005 به کارگردانی تیم برتون و مایک جانسون، نویسنده تیم برتون، است. همچنین موسیقی این فیلم را دنی الفمن ساخته است.
Corpse به معنی جنازه و bride به معنی تازه عروس یا نو عروس بهکار میرود. این فیلم در ایران به نام « عروسِ مُرده » ترجمه شده در حالی کهcorpse به معنی نعش و جسد است نه مرده یا متوفی (به جسم اشاره دارد نه رفتن از دنیا). و با ترکیب کلمهی قبل می توان نام فیلم را «جسد عروس» یا «عروس اجساد» ترجمه کرد.
در سکانس آغازین کارکتر اصلی فیلم (ویکتور) در حال کشیدن نقاشی یک پروانه است در پلان بعد یک پروانه آبی داخل یک شیشه روبهروی او قرار دارد. ویکتور پروانه را آزاد میکند. در باورهای قدیمی جهان پروانه نماد نامیرایی و تولد دوباره است. پروانه آزاد میشود و در شهر پرواز میکند. از ساختمانهای رنگ پریده میگذرد، از مردم رنگ پریده و بی حال عبور میکند و به شخصیت منفی ماجرا میرسد و ما دیگر پروانه را نمیبینیم.
رنگ آبی نیز مانند پروانه نماد جاودانگی است. در صدر مسیحیت آب رنگی مقدس بوده. از همین رو در نقاشیهای سبک کلاسیک اروپا بیشتر مواقع حضرت مریم و حضرت مسیح را در لباسهای آبی رنگ مشاهده میکنیم.
امیلیا کارکتر عروس مرده شخصیتی وفادار دارد. در روند داستان پی میبریم که او قبلتر زندگیاش را بهخاطر از خود گذشتی برای عشقش از دست داده. بدن و لباسهای کارکتر امیلیا آبی رنگ طراحی شده علاوه بر این حضور او در صحنه همیشه با نورپردازی آبی همراه است.
در سکانسهای مربوط به جهان زندهها ترکیب رنگها غالبا خاکستری و بیروح هستند. تیم برتون به شکل جسورانهای غلظت رنگها را پایین آورده که تصاویر به سیاه و سفید نزدیک شوند. گویی انگار نه انگار که با یک انیمیشن مواجهیم که برای رده سنی کودک و نوجوان ساخته شده.
برتون می خواهد زندگان را مردگان حقیقی نشان دهد. او همزمان از مرگ عواطف و عشق بین انسانها خبر میدهد. اما وارد دنیای مردگان که میشویم فضا پر از رنگ است. گویی فیلم میخواهد بگوید زندگی واقعی اینجاست. البته ناگفته نماند رنگها اکثرا سرد با تم های ترسناک هستند. ولی ترسناک به سبک کودکانه و الهام گرفته از شمایل جشن هالووین. رنگ سبز در نورپردازی سرزمین مردگان به وفور دیده می شود که در غرب نماد زندگی است.
فیلم با آزاد کردن یک پروانه آبی شروع می شود و با تبدیل شدن عروس مرده به صدها پروازه پایان می یابد. شخصیت محوری داستان ویکتور است و کارکتر مکمل او ویکتوریا. زمان داستان هم حول و حوش قرن 19 در شهر ویکتوریا در انگلستان اتفاق می افتد در تاریخ جهان اصلاحا به آن دوران بخاطر تاجگذاری ملکه ویکتوریای اول به عصر ویکتوریایی مشهور است. این عصر دقیقا آغاز انقلاب صنعتی و مرز جهان مدرن و کلاسیک می باشد. تیم برتون آشکارا جامعه ویکتوریایی بریتانیا را به نقد کشیده. جایی که اشرافی گری بیداد می کند.
پروانه یعنی زندگی مجدد و جاودانگی. تم داستان تجدد است. فیلم بر نقد جامعه بورژوازی و اشراف گرایی و اعتقادات آنها کمر بسته.
برتون به دنبال تعریفی جدید از زندگی است. او الگوهای خاص خودش را تولید میکند. اگر زمانی دختر بچهها به دنبال لباسهای پرنسس قو، سیندرلا و سفیدبرفی بودند در آن دوران به لطف تیم برتون لباس ها و اسباب بازی های عروس مرده، ادوارد دست قیچی، اسپارگی و تارنت هیتاپ خریداری شد. تیم برتون علاوه بر نقد جامعه کلاسیک غرب، سیاست های هالیوود و والت دیزنی را هم به چالش کشید. در کارتون های والت دیزینی مانند دیو و دلبر، سیندرالا، زیبای خفته و .. به کودکان القا می شود که سعادمندی متعلق به اشراف زادگان است و همیشه شاهزاده ها قهرمانند. اما برتون این قاعده ها را میشکند. قهرمان او کسی است که از دست مردم ظاهر بین و مال پرست فرار کرده و به دنیای مردگان پناه برده. دنیایی که خلاف تصورات قبلی کودکان نه تنها ترسناک نیست بلکه جذاب هم هست چرا که در قید و بند قوانین بی اساس و پوچ نیستند. تیم برتون به ما میگوید آنچه که ترسناک است مرگ نیست بلکه باید ها و نباید ها و تعصبات کور کورانه است. برتون همانند شخصیت خودش سعادت را در آزادی از بند ضوابط و قواعد دست و پا گیر می داند. در سکانس آخر عروس مرده از ویکتور تشکر می کند که او را از عهد و پیمان رها کرده سپس عروس تبدیل به صدها پروانه می شود و در واقع به آرامش ابدی می رسد.